اگر قرآن برای همه زمانها و مکانها است، چرا از اصطلاحات و فرهنگ رایج عربستان استفاده کرده است؟
این سؤال از مهمترین سؤالاتی است که در مقولات دینی و معارف قرآنی مطرح میشود . برای پاسخ توجه به سه نکته اساسی که مقدمه پرسش به شمار میآید، ضرورت دارد:آن که چنین پرسشی مطرح میکند شنیده یا پذیرفته که اسلام خاتم ادیان است و تامین نیازهای معرفتی و دستوری مورد نیاز انسان را تا روز قیامتبه عهده دارد .
دو نیاز اصلی بشر یعنی کمال و سعادت، بیان مصادیق و راههای تحقق این دو خواست فطری و عمومی بشر با توجه به معبری که زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعی هر یک از انسانها از آن میگذرد در واپسین برنامه وحی که در قرآن و سنت متجلی است، ارائه شده است . بشر انتظار دارد ناگفتهای دراین میان نباشد و راهی روشن کمال و سعادت در تمام مراحل حیات و با تمام بساطت و ترکیبی که زندگی انسان به خود میگیرد، در قرآن و سنت ارائه شده باشد . از سوی دیگر، لازم است دین تواناییها و ظرفیتهای فردی و جمعی بشر را به کارگیرد و باهدایت و راهنمایی کاستیهایش را جبران کند .
«انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا; (1) ما انسان را به راه هدایت کردیم یا شکر کننده استیا ناسپاس» .
«ان علیناللهدی; (2) وظیفه ما هدایت است» .
زبان هدایت عمومیت و گستردگی را اقتضا میکند . کتاب هدایتباید برای ارتباط با تمام فرهنگها ظرفیت داشته باشد و در حصار تنگ فرهنگ یک دوره محصور نگردد; به عبارت دیگر، لازمه ایمان و وابستگی به قرآن و معارف آن نباید به گرفتار آمدن در فرهنگ عربی - عربستانی معاصر پیامبر انجامد .
اصرار بر پذیرش فرهنگ عربی - عربستانی عرب معاصر ظهور قرآن حتی برای عرب امروز نیز قابل پذیرش نیست . از جمع بندی این سه نکته نتیجه گرفته میشود که قرآن برای همه انسانها و همه زمانها است; نمایاننده واپسین دین و جامعترین آنها است و به یک فرهنگ و قوم اختصاص ندارد . در سایه قرآن، همه افراد و اقوام با هر درجهای از رشد و توان، پاسخ سؤالات خود را در راه تحصیل کمال و سعادت حقیقی مییابند .
چرا فرهنگ و اصطلاحات عربستان در قرآن جلوهگر شده است؟!
در پاسخ به این پرسش باید یادآور شد، استفاده از فرهنگ و اصطلاحات مخاطبان مستقیم برای هدایت ضرورت دارد . لازمه هدایتگری ارتباط با مجموعه باورها و رفتار فرد و جامعه و نقادی آنها است . در سایه همین ارتباط است که برخی از باورها و رفتارها تایید، پارهای تصحیح و تکمیل و برخی مردود اعلام میشود . هم زبان به کار رفته در ارتباط و هم غالب مسائلی که به آسیبشناسی اندیشه و رفتار مربوط میشود، نتیجه طبیعی چنین ارتباطی است . قرآن کریم در این خصوص میفرماید: «نزل به الروح الامین، علی قلبک لتکون من المنذرین . بلسان عربی مبین; (3) و این قرآن به حقیقت از جانب خدا نازل شده، جبرئیل آن را نازل گردانید و آن را بر قلب تو فرود آورد تا از جمله اعلام خطر کنندگان باشی با زبان عربی و فصیح و آشکار .»با بهرهگیری از زبان عربی در قرآن، فهم و سنجش و راه تعقل قوم پیامبر باز و نیز پرورش روح تقوا و خود نگهداری آنها ممکن میشود: «انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون; (4) ما آن را به صورت قرآن عربی نازل کردیم شاید تعقل کنید .»
«قرانا عربیا غیر ذی عوج لعلهم یتقون; (5) قرآن عربی است که در آن هیچ ناراستی و حکم ناصواب نیست، باشد که مردم پرهیزگار شوند .»
مسائلی چون «زنده به گور کردن دختران» (6) ، «نسی» (7) - به تاخیر انداختن ماههای حرام برای ادامه جنگ - ، «ظهار» (8) - حرام شدن همسر با عبارت پشت تو چون پشت مادرم مینماید - و «ورود به خانه از پشتخانه» (9) در میان عرب جاهلی و معاصر پیامبر اتفاق میافتاد و قرآن که وظیفهخود را هدایت میدانستباید موضع خود را در مورد آن اعلام میکرد . ورود فرهنگ و اصطلاحات خاص عربستان به قرآن در همین راستا توجیه میشود .
همین هدف تربیتی و ظرفیت قوم معاصر در درک و پذیرش آیات الاهی سبب شد قرآن با مکث و درنگ نازل شود . نزول تدریجی قرآن در طول 23 سال رسالتحضرت پیامبر اکرم (ص) نشان میدهد که قرآن مترصد نوآمدهایی در وضع فردی و اجتماعی عرب بود تا در فرصت پیش آمده وظیفه «هدایت» را به انجام رساند: «و قرانا فرقناه لتقراه علی الناس علی مکث و نزلنا تنزیلا; (10) و قرآنی را جزء جزء بر تو فرستادیم که تو نیز بر امتبه تدریج قرائت کنی . این از تنزیلات بزرگ ما است» .
استفاده از تمام ظرفیتهای کلامی، باورها، دغدغهها و دلواپسیها، علائق، استعاره، تشبیهات و کنایههای عرب معاصر نزول قرآن، از لوازم «هدایت» است; چنانکه خود قرآن بر این مهم تاکید میورزد: «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم; (11) و ما هیچ رسولی در میان قومی نفرستادیم مگر به زبان آن قوم تا بر آنها معارف و احکام را بیان کند» .
بنابراین، اگر در قرآن مجموعهای از اصطلاحات، واژهها، مسائل فکری و رفتاری عربستان ظهور کند، مقتضای طبیعت هدایت و تربیت است و شگفتانگیز نیست .
اگر رسالت قرآن به عرب معاصر پیامبر محدود بود، هیچ سستی و فتوری در انجام این وظیفه و ابلاغ پیام هدایت و تربیت صورت نگرفته است; اما مساله رسالت جهانی و همیشگی قرآن چطور؟
جهان شمولی و عمومیت مخاطبان قرآن از آیات قرآن استفاده میشود; چنان که میفرماید:1 . «و ما ارسلناک الاکافة للناس بشیرا و نذیرا; (12) و ما تو را جز برای این که عموم بشر را بشارت دهی و آنها را از خطرهای پیش روی بترسانی نفرستادیم; ولی اکثر مردم آگاه نیستند .»
2 . قل لا اسئلکم علیه اجرا ان هو الا ذکری للعالمین; (13) بگو تقاضای پاداشی بر رسالت از شما ندارم . قرآن نیست مگر تذکری برای جهانیان .
3 . «و ما تسئلهم علیه من اجر ان هو الا ذکر للعالمین; (14) و ما تقاضایی بر این رسالت نکردیم . قرآن نیست مگر آن که تذکری برای جهانیان باشد .»
4 . «و ما ارسلناک الا رحمة للعالمین; (15) ما تو را به رسالت نفرستادیم مگر آن که رحمتبرای جهانیان .»
5 . «تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعالمین نذیرا; (16) با برکت و بزرگوار آن پاک خداوندی است که قرآن را بر بنده خاص خود نازل فرمود تا برای اهل عالم اعلام خطر و هشدار باشد .»
6 . «و ما هو الا ذکر للعالمین; (17) قرآن جز تذکری برای جهانیان نیست .»
7 . «فاین تذهبون ان هو الا ذکر للعالمین; (18) پس به کجا میروید قرآن جز تذکری برای عالمیان نیست .»
8 . «و ما هی الاذکری للبشر; (19) و این آیات نیست مگر تذکری برای بشر .»
9 . «نذیرا للبشر; (20) قرآن اعلام خطر به بشریت میکند .»
10 . «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین و آخرین منهم لما یلحقوا بهم و هو السمیع العلیم; (21) او خدایی است که در میان قومی امی و دارای فرهنگ مادری رسولی از خود آنها فرستاد تا آیاتش را بر آنها بخواند و آنها را تزکیه کند و کتاب و حکمتبیاموزد ; هر چند قبل از آن در گمراهی آشکار بودند و همچنین دیگرانی را که هنوز به آنها (قوم امی) ملحق نشدهاند; و خداوند شنوا و دانا است .»
11 . «و اوحی الی هذا القرآن لانذکرکم به و من بلغ; (22) (پیامبر) و به من این قرآن وحی شد تا شما را اعلام خطر کنم به وسیله آن و نیز هر کس را که این پیام به او برسد .»
پس در رسالت جهانی و عمومی قرآن هیچ تردیدی نیست . پیامبر همان گونه که بامردم عصر خویش سخن میگفت، با دیگر مردم جهان نیز که پس از آنها خواهند آمد، سخن میگوید .
این جا است که مساله مهم چگونگی سخن گفتن قرآن با آیندگان مطرح میشود .
فرهنگ قرآنی فرهنگ انسانی است که در یک زمان و یک زبان شکل میگیرد; اما در آن محدودنمی ماند . قرآن با فرهنگ و اصطلاحات رایج در عربستان آغازید; اما به آن بسنده نکرد . مسائل مردم آن عصر عربستان را حل کرد; اما از حل مسائل عرب و غیر عرب جهان ناتوان نیست . تربیت و هدایت عرب در فرهنگ قرآنی فقط نمونهای برای حل مسائل مربوط به کمال و سعادت بشریت است . شماری از ابزارهای به کار گرفته شده در قرآن برای گذر از فرهنگ محدود عربستان به فرهنگ انسانی عبارت است از:
آیات متشابه (23) در قرآن و پیامهای مرکب آنها را عرب معاصر به گونهای میفهمید; اما مفهوم شکل یافته و کامل آن برای نسلهای بعد به ودیعت گذاشته شده و راه فهم کاملتر و عمیقتر پیامهای دین را در عصرهای متاخر باز گذارده است .
عبرتهایی که در سرگذشت اقوام و امم و مثالها و تشبیهات وجود دارد و انسان از حال به آینده و از کوری و نزدیک بینی به بصیرت و روشن بینی و مدیریت مناسب در آینده هدایت میکند . (24)
اصول عامی که لابهلای موضوعات خاص بیان شده است . برای نمونه اشاره به برخی از پیامهای عمومی تصریح شده در برخی آیات سوره احزاب سودمند مینماید:
الف) در آیه دوم سوره احزاب به پیامبر امر میکند که تابع وحی رسیده از پروردگارش باشد; اما آشکارا از آگاهی کامل خداوند به اعمال تمام انسانها سخن میگوید: «واتبع ما یوحی الیک من ربک ان الله کان بما تعملون خبیرا» .
ب) در آیه سوم پیامبر را به توکل بر خدا فرمان میدهد; اما در ادامه اصل کلی کفایتخدا برای وکالت را مطرح میسازد بیآن که به پیامبر منحصر باشد: «وتوکل علی الله و کفی بالله وکیلا .»
ج) در آیههای چهارم و پنجم، بحث فرزند خواندهها و لزوم انتساب آنها به پدرانشان را بیان میکند . سپس به یک قانون کلی اشاره میفرماید: نسبتهایی که از حد زبان خارج نشود و صرفا خطای زبانی باشد گناه نیست . در واقع آیه قاعدهای کلی را درباره مطلق الفاظ و تعارفات لسانی را که از روی عمد به کار نرفته بیان میکند و زمینه استفادهای بسیار فراتر از مساله فرزند خواندگی را فراهم میسازد: ادعوهم لآبائهم هو اقسط عندالله فان لم تعلموا آباءهم فاخوانکم فی الدین و موالیکم و لیس علیکم جناح فیما اخطاتم به ولکن ما تعهدت قلوبکم و کان الله غفورا رحیما .»
د) در آیه ششم همین سوره بحث وصیتبه مهاجران و انصار و این که برخی از مؤمنان آنها را بر اقوام و فامیل خویش ترجیح میدادند، مطرح شده است . خداوند با ذکراین نکته که پیامبر بر مؤمنان از خود آنها سزاوارتر است و زنان پیامبر حکم مادران مؤمنان را دارند، میفرماید: صاحبان رحم بعضی بر بعضی در کتاب خدا از مؤمنان و مهاجران اولی و سزاوارتر هستند . از این رو، ارث را باید در مرحله اول به آنها داد مگر آن که از راه احسان به دوستان وصیت کنید . آیه با این که در مورد وصیتبه مهاجران و انصار است، با تبدیل مهاجران و انصار به دوستان حکم کلی جواز وصیتبه دوستان پس از رعایتحق اولوالارحام و بستگان را بیان میدارد: «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم و ازواجه امهاتهم و اولواالارحام اولی ببعض فی کتاب الله من المؤمنین و المهاجرین الا ان تفعلوا الی اولیائکم معروفا ان ذلک کان فی کتاب مسطورا .»
ه) آیات هفتم و هشتم به مساله اخذ میثاق از تعدادی از انبیا پرداخته; اما وقتی به توضیح علت این میثاق میپردازد، قاعدهای عمومی را بیان میدارد: «لیسئل الصادقین عن صدقهم و اعد للکافرین عذابا الیما; تا راستگویان عالم را از حقیقت و صدق ایمانشان باز پرسند و اهل کفر را کیفر تکذیب رسل، عذابی دردناک مهیا کند .»
این ویژگی قرآن است که از موضوعات جزئی برای بیان اصول کلی بهره میبرد تا در محدوده زمانی و مکانی خاص باقی نماند و برای همه انسانها در همه زمانها و مکانها راهگشا باشد .
قرآن کریم برای دستیابی به هدف هدایت تمام انسانها از حقیقتی به نام «بطون» نیز بهره برده است . پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «ما فی القران آیة الا ولها ظهر و بطن; (23) در قرآن آیهای نیست مگر آن که دارای ظاهر و باطنی است .»
از این روایت استفاده میشود تمام آیات قرآن، افزون بر معنای آشکار، از معانی پنهان نیز برخور دارند . حتی برخی روایات شمار این معانی پنهان را تا هفتاد بطن بر شمردهاند . امام صادق (ع) درباره مراد پیامبر اکرم (ص) از این میفر ماید: «ظهره تنزیله و بطنه تاویله منه ما قد مضی و منه ما لم یکن یجری کما تجری الشمس و القمر; (25) ظاهر قرآن تنزیل قرآن است و باطن قرآن تاویل آن است . بخشی از آن گذشته و برخی هنوز نیامده است . قرآن همچون خورشید و ماه جریان دارد . . بنابراین، مراد پیامبر اکرم (ص) آن است که هر آیهای تنزیل و تاویل دارد . امام صادق (ع) در روایتی دیگر میفرماید: «ظهر القرآن الذین نزل فیهم و بطنه الذین عملوا بمثل اعمالهم; (26) ظاهر قرآن کسانی هستند که قرآن در بین آنها نازل شد [و آیات ظاهرش در مورد آنها و با آنها سخن میگوید] ; باطن قرآن اشخاص و اقوامی هستند که [هنگام نزول نبودند و بعدها به عرصه وجود گام نهادند . آنها] اعمالی انجام میدهند که شبیه کردار پیشینیان است» . [براساس همین تشابه آیات الاهی قرآن بر آنها تطبیق میشود و قرآن بر افراد و اقوام جدید جریان مییابد ].
وجود عناصر بیرونی نظیر وجود تبیینات پیامبر اکرم (ص) که در آیه «وانزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون; (28) و ما بر تو ذکر نازل کردیم تا به وسیله آن قرآنی را که با هدف استفاده مردم نازل شده است، برای آنها تبیین کنی شاید آنها تفکر کنند .» به آن تصریح شده است .
مراد از این تبیین بیان فروع، شروط و خصوصیات و قیود اوامر الاهی است که در قالب سنت از آن حضرت و عترت پاکش به دست ما رسیده است .
در سایه تبیینات چهره جامع، عمومی و گسترده قرآن روشن میشود و توان و ظرفیت پاسخ به تمام نیازها و سؤالات نو فراهم میآید .
چون سؤالات بشر بسیار متنوع است و همیشه امکان دسترسی به معصومان نیست، در سامان دین و نظام پاسخگوی آن عنصر مهم دیگر به نام اجتهاد آورده شده است .
اجتهاد به معنای تلاش و کنکاش در منابع اصیل دین باهدف پاسخ به سؤالات ومسائل نوآمد است . امام زمان (عج) در روایتی وظیفه عموم مردم در مسائل جدید را مراجعه به آشنایان با فرهنگ و علوم اهل بیت (ع) میداند و میفرماید: «و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله علیهم; (28) در مسائل جدید که بر شما واقع میشود، به راویان احادیث ما رجوع کنید پس آنها حجت من بر شمایند و من حجتخدا بر آنها .»
در پرتو اجتهاد پاسخ سؤالات نو از منابع اصیل که یکی از آنها قرآن است استخراج میشود و در اختیار جامعه قرار میگیرد . بنابراین، قرآن کریم در فرهنگی خاص و محدود ظهور کرد; ولی با ابزارهای متفاوتی که به کار گرفتخود را از حصار تنگ آن فرهنگ رهایی بخشید ودر کنار حل مشکلات جامعه محدود آن روز عربستان راهکارهای حل مشکلات بشر و رسیدن او به سعادت و کمال را در همه زمانها و مکانها ارائه داده است .
1 . انسان (76): 3 .
2 . لیل (92): 12 .
3 . شعرا (26): 194 .
4 . یوسف (12): 2 .
5 . زمر (39): 28 .
6 . تکویر (81): 8 .
7 . توبه (9): 37 .
8 . مجادله (58): 2و3 .
9 . بقر (2): 189 .
10 . اسراء (17): 106 .
11 . ابراهیم (14): 4 .
12 . سباء (34): 28 .
13 . انعام (6): 90 .
14 . یوسف (12): 104 .
15 . انبیاء (21): 107 .
16 . فرقان (25): 1 .
17 . قلم (68): 52 .
18 . تکویر (81): 27 .
19 . مدثر (74): 31 .
20 . مدثر (74): 37 .
21 . جمعه (62): 3و4 .
22 . انعام (6): 19 .
23 . ر . ک: آل عمران (3): 7 .
24 . نظیر آیات 2 سوره حشر، 13 آل عمران، 111 یوسف و 26 نازعات .
25 . بصائر الدرجات، ص196، حدیث 7 .
26 . تفسر عیاشی، ج1، ص11، حدیث 4 .
27 . نحل (16): 44 .
28 . کمال الدین، ج2، ص483 .